در یک شب زمستانی در باغ وحشی در فلوریدا وقتی حیوانات آنجا را به مقصد سیرک ترک می کردند،فیل مادری مدام در تب و تاب رسیدن فرزندش مدام به پشت سرش نگاه می کرد! آری او مادر دامبو قهرمان داستان بود . پستچی حامل دامبو در آسمان ابری آن شب راه را گم کرده بود و نتوانست به موقع خود را به باغ وحش برساند و این اتفاق وحشتناک سکوی پرتابی برای دامبو گشت و او اولین فیل پرنده جهان شد!
آری دامبو تنها ماند و به خاطر گوشهای پهنش مورد تمسخر فیلهای دیگر قرار گرفت ،تنها دوست او موش کوچکی به اسم Timothy بود(که با دیدن گریه کردنهای دامبو در خلوت ، متاثر شده بود و قصد کمک کردن به او را داشت) ولی نا امید نشد تا سر انجام به کمک دوستانش به آنچه که می خواست رسید هر چند که خیلی دور از ذهن بود.
Timothy Q.Mouse : بهترین رفیق دامبو و مشوق اصلی او برای پرواز با گوشهایش او فیلهای دیگر که دامبو را مسخره می کردند می ترساند، او سر انجام به مدیر برنامه های اولین فیل پرنده جهان تبدیل شد.
Mrs. Jumbod: او عاشق دامبو بود حتی گوشهای خیلی بزرگ دامبو که موجب تمسخر فیلهای دیگر بود از مهر مادری وی چیزی کم نکرد.
The Crows: کلاغها که در ابتدا با دیدن دامبو به مسخره کردن وی می پرداختند ولی با کمک timothy به آموختن پرواز به دامبو مشغول شدند.